-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 دیماه سال 1388 23:45
اکه من برم اگه من بگیرم اگه من امتحان بدم اگه من سود کنم اگه من ... اگه شما نخوای هیچ کدومش نمیشه پس یکم کمکم کن گیریم به مولا شما هم که ولمون کردی بی خیالی نمیگی این بچه دردش چیه چه مرگشه همش با خودش درگیره ! نمی خوام تو این جهلم از پا در بیام نمی دونم می خوای منو به کجا بکشونی بعد بگی این راه ولی مرامو معرفتی یه...
-
امتحان
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 22:58
رفتم جلو تو چشاش نگاه کردم گفت کدومارو خوندی ؟ اسم 4 تا داستانو گفتم رفتم به زور اولین داستانو خودم انتخاب کردم دومین داستانم شانسی همونی و گفت که بلد بودم این شد که با نصف خوندن بدون التماس و دعوا و تف کردن نمره کامل و گرفتم ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 21:50
فردا میرم تو چشاش نگاه می کنم می گم من نصفشو آماده ام قبول کرد ؛ کرد ... نکرد بهش میگم به درک یه تف هم میندازم تو صورتش بعد میام خونه خوبه ؟! فردا برگشتم جوابشو میام می نویسم ...
-
خواب
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 11:35
مرا ببر به خواب خود که خسته ام از همه کس که خواب و بیداریه من هر دو شکنجه بود و بس
-
چرا نباید شک کنم به دینم ؟!
شنبه 28 آذرماه سال 1388 11:33
چرا نباید شک کنم به دینم ؟! چرا شک نکنم ؟! من در سال 65 به دنیا آمدم ! و از قبل چیزی نمی دانم ... من از کسایی که در راس دینم هستند دروغ شنیده ام ... چرا نباید به دیگر حرف هایشان شک نکنم ؟! چرا کسی که آیت الله خوانده میشه از کشته شدن این همه آدم دادش در نمیاد و از پاره شدن یک عکس کشور را بهم میریزد ؟! چرا نباید شک کنم...
-
شب می خونه ...
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 10:26
واسه من که دلشکسته ام از غم زمونه خسته ام اگه مستی هم نباشه می پرستی هم نباشه دیگه چی تو زندگی درمون دردای منه اگه می خونه هم نباشه پس گجا جای منه ؟ من میخوام به خونه خدا برم اگه می خونه نرم کجا برم ؟ اگه قلبمو شکستن همه درهارو که بستن در میخونه که بازه مستی هم که چاره سازه بعد از این سوراغمو از شب می خونه بگیر بعد از...
-
س خ ب ا
شنبه 30 آبانماه سال 1388 22:46
به سلامتیه اونی که الآن نمی تونم بهش Sms بدم و بهش بگم به سلامتیه کسی که خیلی موقع ها من و تنها نزاشت ... نوووووووووووووووووووووش
-
خرابیمو خراباتیمو ....
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 23:14
صفای عالم مستی غمم را برده از یادم صفایی را که من هرگز نمی دیدم ز هوشیاری مرا سوت دلان هر شب اینجا گرد هم جمعیم ههه شب زنده داریم و همه شوق دیداریم غم از از اندازه افزون و تنم رنجور بیماری نشستم در خرابات و زدم به تبل بی عاری ... بیا ای سوت دل ساقی به مستی بی ملالم کن خدایا امشب این می را حلالم کن حلالم کن به یادش...
-
استرس
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 21:59
یه جور استرس من و گرفته ! دلشوره دارم اعصابم خورده گیجم ! انگار که دارن می برنم پای چوب اعدام تو وجودم ترس و اضطراب دارم .... هیچ کاری نمی تونم بکنم ... انگار که دست و پام و بستن غذا خورن هم برام سخت شده !
-
وبلاگ جدید
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 16:55
یه چند وقتیه یه وبلاگ دیگه درست کردم آدرس اونو به کسی ندادم اونجا راحت تر می تونم بنویسم ... این وبلاگ به شدت به اون حسادت می کنه ...
-
یک داستان عجیب
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 11:14
اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ » رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای...
-
مهاجرت
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 13:01
۱. می خوام از اینجا ( ایران ) برم ... ۲.از اطرافیانم ؛ خانواده ؛ رشته و دانشگاهم راضی نیستم . ۳. هر کس می تونه کمکم کنه به هر نحوی که از ایران بتونم برم ... به هر کشوری بهم خبر بده یا اینجا نظر بده یا به این آدرس میل بده :Folow_Mi@yahoo.com
-
کلاغ
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 04:05
نمیدونم چرا ولی می خوام کمکش کنم هر موقع خوب شد ولش می کنم ... می خوام بهش حال بدم به جای همه نا مردیاش ...
-
وبلاگ فهمیده !
جمعه 24 مهرماه سال 1388 12:11
احساس می کنم این وبلاگ می فهمه هرچی بهش میگم تازه خدا هم یه موقع ها یواشکی( به خاطر اینکه من پررو نشم ) میاد اینجا میخونه .... انگار همه یواشکی میان اینجا ! تازه یه موقع ها یواشکی می نویسم !
-
قصه
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 16:48
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت. بعد از اتمام...
-
میگی چه بی رحمی تو
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 13:59
کف آسفالت صافه ولی ترک داره مثل دل منه که غمها رو یدک داره اینجا قوانینی داره که بی تبصره است نگاهها شلیک میشه بهت از غرض ممکنه آرزوهات توی حباب بمونه تا وقتی سنگ قبرت و با گلاب بشورن اینجا غریب نوازن به طرز فجیعی اگه تک بپری می گیرتت ترس عجیبی مهمترین چیز اینه که تو باید زنده بمونی ولی ما اون گوشه وایسادیمو تشنه به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 13:31
-
پیاده روی
جمعه 10 مهرماه سال 1388 19:38
دارم میرم پیاده روی ... کسی نمیاد ؟!
-
عنوان یادداشت: عنوان یادداشت
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 12:05
من در عجبم ز باده فروشان زان به که فروشند چه خواهند خرید ؟ چقدر ضایع دروغ میگه ... این همه مچشو گرفتم بازم واسه من ** شعر تلاوت می کنه ... کلاغ ** شعر گو ... دیگه جدی نمی گیرمت ... Hush Hush ! به فارسیشم میشه خفه :D I like that boom boom pow Them chickens jackin' my style They try copy my swagger I'm on that next shit...
-
بی خوابی
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 02:02
این روزا حاضرم بمیرم ولی شب نشه که بخوام خودمو بخوابونم ...
-
ممنوعیت نمایش و فروش لباس با مارک های غربی
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 23:07
پلیس امنیت عمومی ناجا اعلام کرد پلیس اطلاعات و امنیت عمومی نیروی انتظامی در نامه یی به رئیس اتحادیه پوشاک و لباس دوخته تهران اعلام کرد؛ نمایش، عرضه و فروش البسه با مارک های غربی و تصاویر مبتذل در فروشگاه ها ممنوع است. در نامه پلیس اطلاعات و امنیت عمومی ناجا به اتحادیه پوشاک و لباس دوخته تهران آمده است؛ گزارشات واصله و...
-
اول مهر
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 01:01
متنفرم از ته دل من از اول مهر میخوام مست شم بکنم خدا رو نیگاه انقدر بکشم تا بدم ششها رو بگا ... انقدر اول مهر اول مهر می کنن ؛ آدم هوس می کنه فردا صبح پاشه بره مدرسه ... از فردا درس واسه کنکور شروع میشه ... عزیزم این شب آخر لب آخر می خوام از اون تن لاغرت .... نزار سر به سر من بشی درد سر من بشی در به بد من تا هست سر به...
-
ساقی
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 00:03
سبوی ما شکسته در میکده بسته امید همه ما به همت تو بسته به همت تو ساقی تو که گره گشایی تو که ذات وفایی همیشه یار مایی
-
عید فطر ؟!
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 23:07
اگه من مثل درختها ایستادم ریشه هام تو دستهای تو محکمه رگهام از تو خون می گیره شب و روز من و با اسم تو میشناسن همه .... بعضی از علما امروز رو عید اعلام نکردن ! بد جوری دارم با این کروبی حال می کنم .... رفتم کتابای ریاضی فیزیک سوم و پیش دانشگاهی رو گرفتم ... یه معلم ریاضی نیاز است ... بارون داره طولانی میشه ... مرا...
-
قدس
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 13:06
رنگ سبز ! رنگ گمراهیست ... و چه خوش باشد گمراه شویم .... فردا بیایید همچنان گمراه باشیم ...
-
حجت !
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 12:55
امدم ۲ تا چیزو بگم و حجت رو بر شما تمام کنم : ۱. واقعا نمی دونم اینکه امسال دوباره کنکور بدم درسته یا نه ! ۲. خفن احساس تنهایی می کنم .
-
کنکور
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 10:43
طلبه شدم امسال دوباره کنکور بدم .... نظر شما چطوره ؟! معماری ... تقریبا همه مخالفت کردن بجز یکی از دوستام ! ولی من اینکارو میکنم ! ۱۰۰ ٪ عمرا کم نخواهم آورد ... دیگه از احمدی نژاد که کمتر نیستم ! یه ایران باهاش مخالفت کردن ولی رئیس جمهور شد ! به نظرم که خیلی آدم موفقیه ! از ۳ شنبه دیگه سر کار نرفتم ... ولوام تا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 00:34
همچون نسیم از برم بگذر یک لحظه در دیده ام بنگر شاید نشانی ز عشق و وفا بینم به چشم تو بار دگر اشکی که ریزد ز دیده من آهی که خیزد ز سینه دل رنگ تمنا ندارد تو آن گل مریم سفید بی تو دلم شوریو امید دیگر به دنیا ندارد
-
بازگشت پیروز مندانه !
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 20:39
تل یه طرفه شده بود نتونستیم بیایم بنویسیم ... موبایلم هم وصل شه دیگه غمی ندارم ... :ی الان داشتم آخرین پستم می خوندم ... فرداش خدا یه حال مشتی بهم داد ! وقتی کم کم به کسی وابسته میشی ... ۱۶ واحد اختصاصی ورداشتم .... آروانا هم نره خر شده ... یه یه نگاه به قلب من بنداز عاشقم دیگه دستم ننداز یه یه صدا می خونم دوست دارم...
-
اگه بدونی ....
شنبه 3 مردادماه سال 1388 23:53
و دوباره گیر کردم ! بزن بغل داداش ... پیاده میشم ! آره ! اینهمه مشکل آخه از کجا میان یهو ؟! حالم سر این انتخابات گرفته است ... نمی دونم چرا نمی تونم بی خیالش شم ... احساس می کنم زبون دورو وریامو نمی فهمم دیگه ! احساس می کنم دینم ته کشیده ... دیگه خیلی چیزارو قبول ندارم ... تنها از دین خدا مونده واسم ... خدایی که منو...