بن بست

 

احساس می کنم هیچ راهی و نمی تونم برم !‌ 

  

 

چرا ؟

چرا همه چی هی میریزه بهم ؟ 

چرا همش گیر میکنم ؟ 

چرا همش دعوام میشه ؟‌ 

چرا همه خیانت می کنن ؟‌ 

چرا از هیج جا خیری نمی بینم ؟  

چرا همه فقط شرشون بهم می رسه ؟‌ 

چرا همش من باید هوای همه رو داشته باشم ؟ 

چرا خدا لج کرده ؟‌ 

چرا یه کارم و نمی تونم با خیال راحت مثل بقیه انجام بدم ؟  

چرا گند زده شده تو زندگیم ؟

  

مالزی ؟‌

 

آقا دارم بررسی می کنم واسه ادامه حیات و درس برم مالزی  

اگه برم از روز اول درس می خونم  

مرام و معرفتی هیچ کدوم از کلاسا رو هم نمی پیچونم  

حالا کسی اگه آماری چیزی داره یه ندا بده ...

جنگ

 

تو زندگیم چقدر غمه 

دلم گرفته از همه  

ای روزگار لعنتی  

تلخ هر چی بهت بگم  

من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم ... 


 من   گا...  هر کسی و که ادعای کوچکترین رفاقتی با من بکنه   


 خودم مریض 

اعصاب داغون ... 


 از این همه در به دری تو قلب من قیامته 


نی خونه  . باحاله ؟


دلم می خواد بخورم ... ترک کردم ... اعصابم خورده ... چه غلطی کنم ؟  


 انگار دوباره شمال لازم شدم ...  

قبل عید تنها رفتم شمال فاز عجیبی داد !‌  

رفتم ته جنگل نور ؛ خلوت ...


 می خوام آماده جنگ شم ... 

من باید به چیزی که می خوام برسم ...

جنگ بزرگی در پیش است ... 

می فهمی ؟!‌ 

وسط جنگ نمی تونی بکشی کنار  

اگه بکشی هم کشته میشی ... 

خود تو باید خیلی قوی کنی قبلش ...

 

 

عید

 

بالا خره یا پایین خره عید شد

!‌

جمیعا عیدتون مبارک

امیدوارم که سال خوبی برای همه باشه

 

همچنان از خدا تشکرو قدر دانی می کنیم و طلب بخشش و مغفرت

 

حافظ در سال جدید بهم گفت که

:‌

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید

 

معنیشم میشه حتی اگه ماتحتتم پاره شد بایدامسال به چیزایی که می خوام برسم

...