کنترل همه چی داره از دستم در میره
همه چی یهو میریزه بهم ... خودتم جر بدی درست نمی شه ...
اوضاع خوب نیست ... اصلا !
همه چی داشت خوب پیش می رفت ... زندگی داشت حال می داد !
بیا درد و دل کنیم ! دل گرفته احتیاج به تخلیه چاه داره ...
حسین این شکلیه
حسین ؟!
ای روزگار لعنتی تلخ بهت هر چی بگم ...
دلم میخواد یه جایی باشم چند نفر انقدر بزننم تا دیگه نتونم بلند شم .. .
دلم میخواد هیچکس و نشناسم ...
بگو لعنت یه این دنیا ! تف به این زمون ...
چیه این زندگی آدم و مجبور میکنه به ادامه زندگی ؟
تو هم میخوای بزنی مثل من قید تنت ؟!
گیر کردم ...
دیدی تو مسابقه های پرش یارو میره عقب بعد یهو شروع می کنه به دویدن عجیب هم تند میدوه به هیچی به جز رسیدن به نقطه پرش هم فکر نمیکنه اگه فکر کنه سرعتش میاد پایین.. نزدیک که میشه میپره با تمام وجود میپره؛ اصلا هم حق ترسیدن از اینکه چطوری بیاد پایین رو نداره چون دیگه نمیذاره نهایت پرشش رو بکنه ... به این فکر میکنه تا جایی که میتونه بره بالاتر وقتی رسید اون بالا تازه باید نشون بده چقدر انعطاف پذیره بعد که داره میاد پایین اول موقعیت و میبینه حالا فکر می کنه چطوری کمترین آسیب رو ببینه ...
یه سال گذشته من مثل اون دور خیزه بوده ... الانم دارم می دوم ...