هر کاری کردم که تو رو گم کنم از خاطره هام

به دره بسته خوردم و باز از تو گم شد لحظه هام

خاطره های بودنت چه جور فراموشش کنم

دلی که تو آتیش زدی چه جوری خاموشش کنم

جای نگات و پر نکرد هیچ کسی با هرچی که بود

انگاری تو خون منی تو پوست و گوشت و تارو پود

دروغ نمیگم بعد تو خیلیا رفتن امدن

اما توی نگاه من هیچکدومش تو نشدن

فکر نکنی ازت می خوام بیای و با من بمونی

اینارو گفتم که فقط صداقتم رو بدونی

من نمی خوام مثل تو هرزی باشم توی دمن

من عاشق عشق می مونم

تو دیگه مردی واسه من

منو میبره دکتر

ولی نمیدونه که

خودش شاید بتونه

من و دکترو یه جا شفا بده !‌

کنکور

هیچ چیز اندازه کنکور دادنش سخت نیس !

 

۴ شنبه میام ...

خیلی منتظر این ۴شنبه بودم !‌

مثل این آدامایی که تو یه جزیره گیر افتادن یا تو زندانن  روزارو علامت می زنم ...

ملت نشستن خونه تست می زنن ماماناشون براشون آبمیوه میبرن... منم برا فرماندم آبمیوه میبرم ! که مرخصی بگیرم !!

 

 

 

دیگه هیچی فرقی به حالم نداره !

دارم مثل یه سنگ می شم ...

 گهگداری یه نیگا به کتابام می کنم که وقتم بگذرره !

 

...

آدم تو غم میره هم فاز می ده ها ! جدیدا  با کسی حرف نمی زنم مگر اینکه مجبور باشم ... با حال شدم

این روزا چند تا چیز خیلی حال می ده :

۱-مجله همشهری جوان

۲- آلبالو های پادگان

۳-آب پرتغال خنک 

۴-پوچه

۵- کاکائو

۶-...

 

 امید وارم بشناسی ! 

 یعنی اون موقع که تو تمومش کردی برا تو گذرا نبود ؟ تو چه می دونی من چی کشیدم تو این پادگان خراب شده ؟

بعد ۳-۴ ماه امدی می گی زود گذر بوده برام ؟.... آره سرم خیلی شلوغ شده جدیدا سرباز جدید امده پادگان ! همشونم عرب یا خوزستانین

این ترکا کم بودن  یه سری هم سیاه واسمون اوردن

 

 

 

 

 

 

تولدم مبارک !

چون برسی به کوی ما خاموشی است خوی ما

زانکه ز گفتگوی ما گردو غبار می رسد

 

 

اینجا اوضا وخیمه !‌  یه پسره امد تو مغازه  فارسی حرف زد ... فروشنده گرفت زدش !!

من شانس اوردم رفیقم ترکی بلده !

کچل...پوتین...فرنچ...سرهنگ...مرخصی..بیرجند...خونه.... دوری... تهران... غذا...ماشین

ارومیه...گروهبان...هوا ...ترکی...برف...مرخصی...VolVo...عید

عطایی...موتور...بهشت زهرا...ختم...مشکی

سربازی...زبان...قلم چی...مخابرات

وبلاگ...آهنگ...تقویم...

.۸ماه.

دنیا به چشم نا امیدم مرگ عزیزامو می دیدم

گلهای زندگیمو چیدی و سرشتام و میدیدم

 


امروز ۹ ماهم تموم شد رفتم تو ۱۰ ماه !‌

دوباره دل هوای با تو بودن کرده

نگو این دل دوریه عشق تو باور کرده

دل من خسته از این دست به دعاها بردن

همه آرزوهام با رفتن تو مردن

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

که دوباره چشم من تو رو ببینه

 

عطایی

امدم تهران !‌... با لباس مشکی امدم... خونه نرفتم ؛ ولی بهشت زهرا زیاد رفتم ... دیگه نمیگن عطایی می گن خدا بیا مرز !

شب جمعه ها دیگه نمیشه رفت خونه خدا بیامرز جدیدا  میرن بهشت زهرا  ... سارا هم دیگه حق نداره بگه بابا ... آخه  جدیدا نداره ...

          

راسی عطایی اون موقعی که رو زمین بودی هنوز جون داشتی اسم کیو صدا کردی ؟  خدا ؟   سارا ؟  لیلا ؟عطایی پول ماشینو که ریخته بودی... دیروز تحویل می دادنش کسی هم نرفت بگیرتشخوب شد نگرفتنش و گرنه با ماشین نو میومدن بهشت زهرا !‌... حالا اگه خودت بودی کجا اول می رفتی ؟ حتمآ ۱۰ بار نقششو کشیده بودی ؟ ...  موقع خاک کردنت لیلا خیلی زجر کشید ...  بقل من بود کسی زورش بهش نمی رسید من گرفته بودمش ولی برا ۱ ثانیه هم نتونستم آرومش کنم همش دورو برمو نگاه می کردم تورو صدا کنم ازت کمک می خواستم .. فقط کافی بود ۱ بار بگی بهش لیلا ! ... عطایی ناهر بعذ مراسم خاکسپاریت کباب دادیم .. همیشه من و تو سر کباب خوردن مشکل داشتیم  .. کاش بازم کبابمو یواشکی بر می داشتی ...  عطایی یادته به سارا یاد دادی بهم بگه کچل‌؟ روز اول که دیدمش بهم کفت حسین کچل ! ... اگه تو بودی بهش میگفتی بابا بگو آشخور ... عطایی بزا اینو بگم نمی دونی وختی دیدم آتیش گرفتم  حاضر بودم من بجات میمردم تو بالا سر سارا بودی ... شب بعد ۴ روز سارا گیر داد بابا عطایییمو می خوام .. به مامانش گفته مامان بابا خونس من می دونم پاشو بریم  ...لیلا هم  نصف شب برا دل بچش که بابا یی  دیگه نداررو  می خواد ببینه تو خیابون راه افتاده ! یه زره رفته نتونسته تحمل کنه بر گشتهکی می تونسته تحمل کنه ؟؟  فردا صبح سر صبونه دیدم سارا امد بالا زود بقلش کردم گفتم بیا بریم صبونه بخوریم ... جیغ زد گفت ولم کن تا حالا اینطوری ندیده بودمش گذاشتمش رو زمین رفت سر سفره صورت تمام مردا رو نگاه کرد ... می دونی چرا  ؟ آره دنباله تو می گشت نتونستم تحمل کنم رفتم تو  را پله ... عطایی ۳مت نبودی ختمت الجواد بود همون که تو میدون هفت تیر ه ..بالای ۶۰۰ -۷۰۰ نفر امدن میدون بسته شده بود.  این جمعیت میگه که تو با هرکی رابطه داشتی بهش خوبی کردی .خیالت راحت همه پشت سرت دارن تعریف می کنن همه می گن آدمای خوب همیشه میمیرن حیف .... تو چرا .... سارا   ۳ سالشه همش !  ...  

چند وخت دیگه که سارا بزرگتر شد کی می خواد مدرسه ببرتش... کی می خواد بگه نترس بابایی من اینجا می مونم تا تو بیای...

          

دستانت را دور کمرم بگذار و لبانت را روی لبانم

و از شیرینی وجودم بنوش

.

.

.

از طرف نوشابه

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است ...

 

 

درس از معارف سختر هست ؟

دم شاه چراغ زیر چلچراغ وعده کردی

رفتی تو حرم پشیمون شدی توبه کردی !

.

.

.

۲ روز دیگه میرم تو ۹ ماه... نصف شد .

ارومیه

به شهر

 شهید پرور ارومیه

 خوش آمدید

میمیرم برات

 نمی دونستی میمیرم بی تو و بدون چشات

 رفتی از برم

تو نمی دونستی که دلم بسته به ساز صدات

 آرزومه که نمی دونستی که من میمیرم برات

 عاشقم هنوز

نمیخواستی که بمونیو بسازی به ساز دلم

گفتی من میرم

 تو می خواستی بری تا فردا ها آره خوشکلم

 برو راهی نیست تا فردا ها آره خوشکلم

 سفرت به خیر

 اگه می ری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور

 برو که رفتن بدون ما می رسه به یه دنیا نور

سفرت به خیر

برو گر شکستی ز من می تونی دوباره بساز

 از دلی شکسته نا امید و خسته باز برو

بازم تو برو

نمی خوام بیای

 نمی خوام میون تاریکیه من تو حروم بشی

 نمی خوام ازت

نمی خوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی

برو تا بزرگی می خوام فقط آرزوم بشی

نمی خوام بیای

 نمی خوام میون تاریکیه من تو حروم بشی ...

عید

جمیعا

عیدتون

مبارک !

من دیگه تهران نمیام !

من از اون ور دنیا پاشدم امدم اینجا صبح بیداری زدم .هیشکی بیدار نشد !‌

به هرکیم زنگ می زنم خوابه !

 

    یکی بود        یکی نبود       زیر گنبد کبود          یکی مثل من عاشق             یکی مثل تو بود

اومد که فریاد بزنه

 اما دیگه نایی نداشت

خواست بمونه پیشش ولی

تو قلب اون جایی نداشت

آی دختره آی بی وفا

آی تو که تنهام میزاری

تو قاب عکست جای من

 عکس کیو می خوای بزاری ؟

 

 

زدم به سیم آخرو 

گفتم ولش کن بی خیال 

 اون واسه من یار نمیشه

بی خیال این عشق مهال

گفتم توی مرام ما

منت کشی نیس با مرام 

می خواد بره خوب به درک

 همینه که هست ختم کلام

 

 

 

تهرانم

 بد نیست