دیگه هیچی فرقی به حالم نداره !

دارم مثل یه سنگ می شم ...

 گهگداری یه نیگا به کتابام می کنم که وقتم بگذرره !

 

...

آدم تو غم میره هم فاز می ده ها ! جدیدا  با کسی حرف نمی زنم مگر اینکه مجبور باشم ... با حال شدم

این روزا چند تا چیز خیلی حال می ده :

۱-مجله همشهری جوان

۲- آلبالو های پادگان

۳-آب پرتغال خنک 

۴-پوچه

۵- کاکائو

۶-...

 

 امید وارم بشناسی ! 

 یعنی اون موقع که تو تمومش کردی برا تو گذرا نبود ؟ تو چه می دونی من چی کشیدم تو این پادگان خراب شده ؟

بعد ۳-۴ ماه امدی می گی زود گذر بوده برام ؟.... آره سرم خیلی شلوغ شده جدیدا سرباز جدید امده پادگان ! همشونم عرب یا خوزستانین

این ترکا کم بودن  یه سری هم سیاه واسمون اوردن

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مژده جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 16:11 http://me2.blogsky.com

همیشه خدا رو شکر کردم که پسر نشدم فقط بابت سربازی. خیلی بده میدونم. ولی بلاخره تموم میشه.

محمد شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 14:30

خوش به حالت تکه سنگ
که نداری دل تنگ

پری جذامی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 18:22

حس خوبیه! آدم احساس سبکی میکنه وقتی فقط وقتی لازمه جواب بده به کسی حرف بزنه! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد