سلام

 دل منم میسه ولی فرار می کنم ... نمی خوام زندگیو هرچقدم که خوب باشه

یه چیزی واسه خودم ساختم ... می گذرونم روزامو ...  بریدم  بد جوری

نمی خوام کسیو دوست داشته باشم و همینطور نمی خوام کسی منو دوست داشته باشه

اونی که من دیدم همش حرص خوردنه ؛ دوا کردنه ؛نگران بودنه ؛ اونطوری صد تا فکر داشتم

الان فقط فکر نبودنته .. اینطوری دیگه از دستت هی ناراحت می شم

راحت زندگی تو کن !‌ ... من دیگه نمی خوام مثل شما زندگی کنم ... نمی خوام سرمو

بیارم بالا ... همین وضع بهتره !‌ ... اینطوری نبودم !‌ به اینحا رسیدم ...

دیگه هیچی فرقی نداره !‌

یادته اون شبا بهت می گفتم انقدر خسته ام که حوصله دوا ندارم بیا بحث  نکنیم

مگه ول  می کردی ... داشت واسم مثل جهنم می شد واقعا نمی تونستم ادامه بدم

ازم نخواه که بزور بر گردم ...چون از اولشم بدتر میشه ....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد