نمی خوام ... هیچی ...

تقصیره تو بود .... این جدایی ! درسته از طرفه من بود ولی تو با رفتارت من و کشوندی به این ور

من خیلی دوست داشتم همینطوری با هم باشیم .. تا آخر .. ولی عزیزم یه آدم مگه چقدر تحمل

 داره؟ همه چی دوست داشتن نیست ...

به من میگفتی چرا یهو رفتی تو خودت؟کافی بود فقط به کارای خودت یا حرفایی که زدی فکر کنی

من تا وقتی یه مشکل حل نشه نمیتونم خوشحال باشم ... 

الان هم از نبودنت دارم اذیت می شم سر خودم و الکی گرم میکنم ولی سخته ...

کارای بچگونت پشت سر هم من و اذیت می کرد ... تا من می خواستم سر مسئله ای باهات

صحبت کنم یه کار دیگه ای می کردی منم می گفتم ولش کن ...

من اون روز تو اوج ناراحتی و خستگی بودم که تو زنگ زدی و خط رو خط شد ...

انتظار کمک ازت داشتم نه اینکه بگی به من گفتی اشتباهه پس خدافظ !

 عصبیم ... نه میتونم درس بخونم نه کاری انجام بدم ...

از اینکه این چند وقت باهات بودم ناراحت نیستم تو رو دوست داشتم و هنوزم دارم ...

فقط نفهمیدم چرا من نتونستم مشکلام و باهات حل کنم ... خوب می فهمیدی ناراحتم .. ولی ...

تو کارای منو می دیدی ولی نمی گفتی عکس العمل کدوم رفتار خودته ؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد