کی میدونه چی می دونه که چرا من دیشب اون حال و داشتم
کجایی ؟ کجایی ؟ کجایی ؟
فکر نکن از این چیزا خسته می شم و ولت می کنم می رم دنبال یکی دیگه
انقدر بچه نیستم نفهمم به خاطر من تو این وضعیتی ...
امروز ، روز دومه که خبر ازت ندارم .. تازه بیدار شدم دیشب نخوابیدم ...
دلم SmS میخواد
این چند وقت اتفاقایی افتاده که احساس می کنم یه جورایی خدا داره کمکم می کنه
نمی دونم چرا ققط تو رو ازم دور کرده ... ولی مطمئنم این هم حکمتی داره...
سخته ولی می دونم پایانه خوشی داره .. من که اهل کم اوردن تو این یه مورد نیستم
هم ناراحتم ، هم خوشحال ...
ولی دلتنگتم
Ate H3 23et dare Ziad @. Ob3 (*)va Y 2ta khat rosh ziad
انا الله و انا الیه الراجعون
اول که رسیدم فکر کردم خوابه و دارن اشتباه می کنن
ولی
بعد از چند وقت اولین باری بود که می دیدمش راحت خوابیده و بی قراری نمی کنه !
خیلی راحت مرد .. ولی به نظرم مردن سخت امد ... خیلی جا خوردم ...
یه ذره جا ! یه ذره خاک رس ! چند قطعه سنگ سیمانی ...
و نه بیشتر و نه کمتر !!
خدا بیا مرزتت بابا علی !